شعر و ترانهنوشته های فرزاد صفانژاد

شعر زن – فرزاد صفانژاد

.
در من زنی همیشه جیغ میکشد
روی رگِ دستِ خودش تیغ میکشد
.
میخواهد خودش را خلاص کند
از هر چه زندگیست آس و پاس کند
.
در من زنی همیشه درد میکشد
این زندگی لعنتی به نبرد میکشد
.
از چشمِ هیزِ مردِ همسایه او فرار
از ترسِ اینکه نشود شبی شکار
.
چادر کشیده چشم و مو و صورتش
از ترسِ حیا و آبرو و عورتش
.
در من زنی همیشه داد میکشد
دنیا به دو دَستگی و تضاد میکشد
.
در من زنی همیشه مَرد میشود
درگیرِ نرفتن و عقبگرد میشود
.
ماندن شده سرنوشتِ چشمانش
اینجا زنی همیشه دلسرد میشود
…….
 فرزاد صفانژاد
..
…..

امتیاز شما به این مطلب
تبلیغات

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا