شخصیتهای مذهبیمناسبتی

زندگینامه سلمان فارسی

سال ها قبل از هجرت، در روستاى «جى‏» (از روستاهاى اصفهان) فرزندى به دنیا آمد، که نامش را «روزبه‏» گذاشتند و بعدها پیامبر اسلام(ص) او را «سلمان‏» نامید.

پدر سلمان «بدخشان کاهن‏» (روحانى زرتشتى) بود و کار همیشگی اش هیزم نهادن بر شعله آتش. با اینکه سلمان در میان خاندان و محیطى زرتشتى دیده به جهان گشود، ولى هرگز در برابر آتش سر فرود نیاورد و به خداى یکتا اعتقاد یافت. سلمان در دوران کودکى مادرش را از دست داد و عمه ‏اش سرپرستى او را به عهده گرفت.

سلمان، بعد از آنکه دریافت قرار است او را شش ماه با اعمال شاقه زندانى سازند و پس از آن اگر به آیین نیاکانش ایمان نیاورد اعدامش کنند، با همکارى عمه ‏اش گریخت و روانه بیابان شد. در بیابان کاروانى دید که به سوى شام مى ‏رفت; پس به مسافران پیوست و رهسپار سرزمینهاى ناشناخته گردید.

سرانجام سلمان، در همان آغاز هجرت گمشده ‏اش را یافت و در حالى که برده یک یهودى بود، در محضر رسول خدا(ص) مسلمان شد. (1)

آزادى و نامگذارى سلمان

 پیامبر گرامى اسلام(ص) سلمان را به مبلغ چهل نهال خرما و چهل وقیه (هر وقیه معادل چهل درهم)، از مرد یهودى، خرید و آزادش ساخت و نام زیباى «سلمان‏» را بر او نهاد. (2) این تغییر نام، بیانگر آن است که:

1 – برخى از نامهاى عصر جاهلیت، شایسته یک مسلمان نیست; 2 – واژه «سلمان‏» از سلامتى و تسلیم گرفته شده است. انتخاب این نام زیبا از سوى پیامبر(ص) نشانه پاکى و سلامت روح سلمان است.

فضیلتهاى برجسته سلمان

 سلمان، الگوى مسلمان کمال‏جو، وارسته و خودساخته است و ارزشهاى متعالى بسیارى در خویش گردآورده بود. بخشى از این فضایل عبارت است از:

1. نزدیکى به رسول خدا(ص)

 سلمان، پس از پذیرفتن اسلام، چنان در راه ایمان و معرفت اسلامى پیش رفت که نزد رسول خدا جایگاهى والا یافت و مورد ستایش معصومان(ع) قرار گرفت. بخشى از سخنان آن بزرگان در باره سلمان چنین است:

الف) در ماجراى جنگ خندق، که در سال پنجم هجرى رخ داد و به پیشنهاد سلمان پیرامون شهر خندق کندند. هر گروهى مى‏خواست‏سلمان با آنها باشد; مهاجران مى‏گفتند: سلمان از ما است. انصار مى‏گفتند: او از ما است. پیامبر(ص) فرمود: «سلمان منا اهل البیت‏» (3) ; سلمان از اهل بیت ما است.

عارف معروف، محى‏ الدین بن‏عربى، با اینکه از علماى اهل تسنن است، در شرح این سخن پیامبر اکرم(ص) مى ‏گوید: پیوند سلمان به اهل بیت (علیهم السلام) در این عبارت، بیانگر گواهى رسول خدا(ص) به مقام عالى، طهارت و سلامت نفس سلمان است; زیرا منظور از اینکه سلمان از اهل بیت (علیهم السلام) است، پیوند نسبى نیست; این پیوند بر اساس صفات عالى انسانى است. (4)

ب) جابر نقل مى‌‏کند که رسول خدا(ص) فرمود:

«همانا اشتیاق بهشت‏ به سلمان بیش از اشتیاق سلمان به بهشت است; و بهشت ‏به دیدار سلمان عاشق‏تر از دیدار سلمان به بهشت است.» (5)

ج) پیامبر اکرم(ص) فرمود:

«هر که مى‏خواهد به مردى بنگرد که خداوند قلبش را به ایمان درخشان کرده، به سلمان بنگرد.» (6)

د) آن بزرگوار همچنین فرمود:

«سلمان از من است، کسى که به او ستم کند به من ستم کرده است و کسى که او را بیازارد مرا آزرده است.»

و) امام صادق(ع) فرمود:

«سلمان علم الاسم الاعظم‏» (7) ; سلمان اسم اعظم را مى‏دانست.

این سخن بدان معناست که سلمان از نظر عرفان، به مقامى رسیده بود که حاصل اسم اعظم الهى بود. اگر کسى چنین لیاقتى داشته باشد، دعایش به اجابت مى‏ رسد و کرامات عظیمى از او سر مى‏ زند.

2. علم سلمان

پیامبر اسلام(ص) فرموده است: «اگر دین در ثریا بود، سلمان به آن دسترسى پیدا مى‏کرد.» (8)

وسعت و عمق آگاهی‌هاى سلمان به حدى بود که براى هر کس قابل هضم نیست. امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) و على(ع) اسرارى را که دیگران قدرت تحمل آن را نداشتند به سلمان مى‏گفتند و او را لایق نگهدارى علم مخزون و اسرار مى‏دانستند; از اینرو یکى از القاب سلمان، «محدث‏» است. (9)

سلمان داراى علم بلایا و منایا (حوادث آینده) بود و همچنین از متولمان(قیافه‏شناسان) و محدثان به شمار مى‏رفت. جایگاه علمى سلمان چنان بود که امام صادق(ع) در باره‏اش فرمود: «در اسلام، مردى که فقیه‏تر از همه مردم باشد، همچون سلمان، آفریده نشده است.» (10)

پیامبر اسلام(ص) فرمود: «سلمان دریاى علم است که نمى‏توان به عمق آن رسید.» (11)

البته دانش سلمان، به معارف فکرى محدود نمى‏شد و آگاهیهاى فنى او نیز در حد بالایى بود. در جنگ خندق، طرح کندن خندق را سلمان خدمت پیامبر(ص) پیشنهاد کرد و عملى شد. همچنین در جنگ طائف، طرح ساختن «منجنیق‏» براى درهم کوبیدن قلعه‏هاى مشرکان از ابتکاراتى است که به سلمان نسبت داده شده است.

بنابراین، سلمان حق دارد از مقام علمى‌‏اش چنین تعبیر کند:

اى مردم! اگر من شما را از آنچه مى‌‏دانستم مطلع مى‏‌کردم، مى‏‌گفتید، سلمان دیوانه است، یا به کسى که سلمان را بکشد درود مى‌‏فرستادید. (12)

3. عبادت سلمان

آنچه به عبادت سلمان ارزش بیشترى مى ‏دهد، علم و آگاهى اوست. چرا که عبادت آگاهانه و پرستش از روى بصیرت از عبادت سطحى و ظاهرى ارزشمندتر است.

امام صادق(ع) فرمود: روزى پیامبر اسلام(ص) به یاران خود فرمود: کدام یک از شما تمام روزها را روزه مى‌‏دارد.

سلمان گفت: من، یا رسول الله.

پیامبر(ص) پرسید: کدام یک از شما تمام شبها را به عبادت مى‏گذراند؟

سلمان گفت: من، یا رسول الله.

حضرت پرسید: آیا کسى از شما هست که روزى یک بار قرآن را ختم کند؟

سلمان گفت: من یا رسول الله.

یکى از حاضران که جواب‌هاى سلمان را خودستایى و فخرفروشى مى‏‌پنداشت، گفت: اکثر روزها دیده‌‏ام که سلمان روزه نیست، بیشتر شب را هم مى‏‌خوابد و بیشتر روز را به سکوت مى‏‌گذراند، پس چگونه همیشه روزه است و هر شب براى نیایش با خدا بیدار مى‌‏ماند و روزى یک بار قرآن را ختم مى‌‏کند؟!

پیامبر(ص) فرمود: ساکت‏ باش! تو را با همسان لقمان چه کار؟ اگر مى‏‌خواهى چگونگى‌‏اش را از خودش بپرس تا خبر دهد.

سلمان گفت: در ماه سه روز روزه مى‏‌گیرم و خداوند فرموده است: «هر کس عمل نیکى انجام دهد پاداش ده برابر دارد. از طرف دیگر، روز آخر شعبان را روزه گرفته و آن را به روزه ماه رمضان متصل مى‌‏کنم و هر که چنین کند، پاداش روزه همیشه را دارد. از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: هر کس با طهارت بخوابد، در ثواب، چنان است که تمام شب را عبادت کرده باشد. اما ختم قرآن، رسول خدا(ص) فرمود: هر کس یک بار سوره «قل هوالله‏» را بخواند، پاداش یک سوم قرآن را دارد و هر که دو بار بخواند، دو ثلث قرآن را خوانده است و هر که سه بار بخواند، گویا قرآن را ختم کرده است. و نیز حضرت فرمود: یا على، هر کس تو را با زبان دوست‏بدارد یک سوم ایمانش کامل شده، هر که با دل و زبان وستت‏بدارد، دو ثلث ایمان او کامل شده; و هر که با دل و زبانش دوستت‏بدارد و با دست هم یارى‏ ات کند، تمام ایمان را به دست آورده است.» (13)

4. زهد سلمان

 آیات و روایات نشان مى‏دهد که «زهد» به معناى حرام ساختن نعمتهاى الهى بر خود نیست. زهد به معناى عدم دلبستگى به امور مادى است. یکى از مواردى که در تمام زوایاى زندگى سلمان، از آغاز تا پایان عمر، دیده مى‏شود زهد، پارسایى و بى‏رغبتى او به دنیاست.

سلمان، که پیرو راستین پیامبر(ص) و حضرت على(ع) بود، راه آنان را پیش گرفت و حتى وقتى فرماندار مدائن بود، ساده‏زیستى را رها نکرد. زهد و وارستگى سلمان از ایمان عمیق او سرچشمه مى‏گرفت; زیرا هر کس ایمان قویتر داشته باشد، از جاذبه‏هاى دنیوى آزادتر است. امام صادق(ع) فرمود:

«ایمان ده درجه دارد، مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم ایمان است.» (14)

سلمان، خانه نداشت و هرگز دل به خانه‏سازى نمى‏داد. شخصى از او خواست تا برایش خانه‏اى بسازد ولى سلمان راضى نشد. سرانجام به سبب اصرار شخص نیکوکار اجازه داد برایش خانه بسازد، ولى سفارش کرد خانه چنان باشد که هنگام ایستادن سر به سقف آن بخورد و هنگام خوابیدن پا به دیوار برسد. (15)

سلمان پارسا، حتى حقوق اندک سالانه (16) خود را هم به نیازمندان مى‏ داد و بسیار اندک براى خود برمى‏ داشت.

5. دفاع از حریم ولایت

آنچه در زندگى سلمان، بسیار چشمگیر و جالب است عدم بى‏‌تفاوتى اوست. او با هوشیارى و جدیت کامل در صحنه‌‏هاى مختلف حضور داشت و در پیروى از امام‏ حق لحظه‏‌اى تردید نکرد. او همواره، از هر فرصتى، براى گفتن حق بهره مى‏ برد و مسلمانان را به امامت‏ حضرت على(ع) فرا مى ‏خواند. آن بزرگوار پیوسته این سخن رسول خدا را براى مردم تکرار مى‌‏کرد:

«همانا على(ع) درى است که خداوند گشوده است. هر کس در آن وارد شود، مؤمن است و هر کس که از آن خارج گردد، کافر است.» (17)

«بهترین فرد این امت، على(ع) است.» (18)

بعد از رحلت جانسوز رسول خدا(ص)، غصب خلافت و مظلومیت‏ حضرت على(ع)، سلمان در خطبه‏اى بسیار فصیح، که مى‏‌توان آن را «کوبنده و افشاگرانه‏» خواند، چنین گفت:

«اى مردم! هر گاه فتنه‏‌ها و آشوب‌ها را همچون پاره ظلمانى شب دیدید که برجستگان در آن به هلاکت مى‌‏رسند، بر شما باد به آل محمد(ص) چرا که آنها راهنمایان به سوى بهشتند، و بر شما باد على(ع). اى مردم! ولایت را در میان خود همانند سر قرار دهید.»

یعنى اگر ولایت اهل بیت (علیهم السلام) را نداشته باشید، مسلمان حقیقى نیستید و دین شما سودى ندارد. (19)

ابن‏ عباس سلمان را در خواب دید و از او پرسید: در بهشت، پس از ایمان به خدا و رسول، چه چیز برتر است؟ سلمان پاسخ داد: پس از ایمان به خدا و پیامبر، هیچ چیز با ارزش‌تر و برتر از دوستى و ولایت على بن‏ ابى‏‌طالب(ع) و پیرورى از او نیست. (20)

نقش سلمان در تشیع ایرانیان

یکى از کارهاى بسیار مهم سلمان، که بخش اعظم زندگى او را فرا گرفته بود، تلاش پیگیر او در معرفى اسلام ناب و تشیع راستین بعد از رحلت رسول خدا(ص) است. او در این راستا در مدینه جهاد کرد و از هر فرصتى بهره برد. وقتى به مدائن آمد، همین عقیده را دنبال کرد و نقش بسیارى در تشیع ایرانیان داشت.

مى‌‏پرسند: با اینکه اسلام در عصر خلافت‏خلیفه دوم وارد ایران شد، چرا اکثریت قاطع مردم ایران، شیعه حضرت على(ع) هستند؟

در پاسخ باید گفت: عوامل متعددى سبب این گرایش است. از نخستین عوامل این گرایش، وجود سلمان در مدائن و رفت و آمد او به کوفه و حوالى آن و حتى اصفهان و … بود. سلمان پیام‏آور اسلام ناب، منادى تشیع و نویدبخش مذهب اهل بیت (علیهم السلام) بود و اکثر ایرانیان این ندا و نوید را شنیدند و پذیرفتند. (21)

salman01

وفات

سلمان سرانجام، پس از عمرى طولانى و بابرکت، اواخر خلافت عثمان در هشتم ماه صفر سال 35 هـ .ق وفات یافت. (22) حضرت على(ع) پیکرش را غسل داد، کفن کرد و بر آن نماز گزارد. همراه آن حضرت، جعفر بن ‏ابى‌‏طالب و حضرت خضر، در حالى که با هر یک از آن دو هفتاد صف از فرشتگان بودند بر پیکر سلمان نماز گزاردند. (23) بعضى از راویان چنین نقل کرده‏ اند که حضرت على(ع) بر کفن سلمان شعرى نوشت که معناى آن چنین است:

«بر شخص کریم و بزرگوارى وارد شدم، بى‏ آنکه توشه نیک و قلب پاک داشته باشم; ولى بردن توشه نزد شخص کریم و بزرگوار، زشت‏ ترین کار است.» (24)

مرقد شریف حضرت سلمان(س) در مدائن، در پنج فرسخى بغداد، نزدیک تاق کسرى قرار دارد.

در این دنیاى پرتلاطم و پرزرق و برق که انسان را در گرداب گناه غرق مى ‏کند، هر کس الگویى مى‏ خواهد تا با سرمشق قرار دادن روش و کردارش کشتى وجودش را سالم به ساحل سعادت برساند; و زندگى سلمان فارسى براى ما ایرانیان الگویى شایسته است.

salman02

 پى‌‏ نوشتها:

1- بحار، ج 22، ص‏366.

2- الدرجات الرفیعه، ص‏203.

3- مجمع‏البیان، ج 2، ص‏427.

4- شرح نهج‌‏البلاغه ابن ابى‌‏الحدید، ج 18، ص‏36.

5- بحار، ج 22، ص 341.

6- احتجاج طبرسى، ج 1، ص 150.

7- اعیان الشیعه، ج‏7، ص‏287.

8- شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید، ج 18، ص‏36.

9- بحار، ج 22، ص 331.

10- تنقیح المقال، ج 2، ص‏47.

11- اختصاص شیخ مفید، ص 222.

12- رجال کشى، ص 20.

13- بحارالانوار، ج 22، ص‏317.

14- همان، ص 341.

15- شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید، ص‏36.

16- حدود چهار تا شش هزار درهم.

17- کتاب سلیم بن‏قیس، ص 251.

18- اعیان الشیعه، ج‏7، ص‏287.

19- بهجه‏الآمال، ج 4، ص 418.

20- بحارالانوار، ج 22، ص 341.

21- کتاب ایرانیان مسلمان در صدر اسلام، ص 201.

22- بحار، ج 22، ص 391 – 392.

23- همان، ص‏373.

24- طرائف الحقائق، ج 2، ص 5.

امتیاز شما به این مطلب
تبلیغات

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا