شعر و ترانهنوشته های زانا کوردستانی

شعر بغض – سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

غمگینم
اما عکس هایم، هنوز لبخند میزنند…
و این شعر
سندی است از دلتنگی هایم
در این شب های بی پایان
ماه من!
بانوی مهربانم
تو را با تمام خویش،
دوست دارم
تو تنها مضمونِ
عاشقانه های جهان هستی
ای دلیل بهارهای هر ساله
ای سبزِ پر طراوت
ای آب، آفتاب، ای خاک!
زندگی،
لای انگشت هایِ تو پیچیده
و پرندگان عاشق،
بر شانه های تو آواز میخوانند
اما افسوس
اینجا،
هیچ چیز از آن من نیست
جز نبودنت!
حیف دلتنگی زبان ندارد
تا بگوید تو را،
دوری ات چه ها بر سرم آورده
و کاش تو شاعر بودی
شعر می خواندی!
میدانی؟
شعر به قافیه نیست
بغض است انباشه،
درون گلو!

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

امتیاز شما به این مطلب
تبلیغات

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا