داستاننوشته های اصغر محمودی

داستان کادوی تولد – اصغر محمودی (مور)

می خوام واسه زن داداشم کادو بگیرم .آخه تولدشه .
میدونم خیلی ضایع است . واسه زن داداش باید سیانول خرید . تلف شه ایشاا… هم داداش خلاص شه هم ما . اما چاره ای نیست به خاطر داداش هم که شده باید براش کادو بخرم .
حیف اون پولی که واسه تو خرج میکنم . کم پول داداشو لفت و لیس کردی حالا نوبت ماست .
موندم چی بگیرم براش ؟!
لباس ؟! اونقد لباس خریده واسه خودش که میتونه یه لباس فروشی باز کنه . هر چند اون هیکل قناص با هیچ لباسی درست بشو نیست که نیست .
طلا بگیرم ؟! داداشم واسش به اندازه ی یه کوه طلاست . دیگه ارزش نیم گرم طلای بیشترو نداره .
بهتره واسش لوازم آرایش بگیرم .
داداشم ماهه . هلو . اما زنش وای ! وای!وای! یه لولوی واقعی . شاید با آرایش یه کم شبیه آدم شه زشت بدترکیب . هر چند ذاتش درست بشو نیست . خیلی موذیه . عامل فتنه و آشوب و خرابکاری تو خانواده . تازه هر غلطی بخواد میکنه بعد میندازه گردن خواهر شوهر . چی بگم .
همون لوازم آرایشی خوبه حداقل قیافش قابل تحمل میشه .
تولدت مبارک زن داداش عزیزم .
اصغر محمودی (مور)

امتیاز شما به این مطلب
تبلیغات

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا